تبادل فرهنگ و اندیشه

انحراف معیار در یک سنت مردمی/ رفته بودند سور به‌پا کنند، اما سوختند

رفته‌رفته رسم و رسومات رنگ عوض کردند و ساعت‌های خوش چهارشنبه‌سوری به میدان جنگ تبدیل شد، صداهای ناهنجار گوش‌ها را آزار داد و مواد محترقه نگذاشت جوانان صدای هشدار و خطر را بشنوند تا اینکه خبر آوردند دوستانشان وقتی که رفته بودند، سور به پا کنند، سوختند.

انحراف معیار در یک سنت مردمی/ رفته بودند سور به‌پا کنند، اما سوختند

تبادل فرهنگ و اندیشه _ کرمان؛ آمنه شهریارپناه: چهارشنبه‌سوری در کشور ما دارای قدمت است و تاریخی به بلندای فرهنگ و ادب فارسی دارد که در کتاب‌های مختلفی از آن نام برده شده که سرآمد همه آنها شاهنامه فردوسی است. سه‌شنبه شبی که نوید بهار را می‌داد و مردم برای جلوگیری و برطرف کردن شومی چهارشنبه که آن روزها به آن اعتقاد داشتند، تا حدود صبح آتشی علم می‌کردند تا محل سکونت‌شان روشن باشد. این آتش به‌قدری کوچک و کم‌جان بود که از کودکان تا بزرگان می‌توانستند از روی آن بپرند، از ته دلشان بخندند و به اصطلاح زردی خود را به آتش بدهند و سرخی آن را برای خودشان بگیرند. علاوه بر آتش، رسم و رسوم دیگری نیز داشتند، مثلا کوزه‌ای را بر می‌داشتند داخل آن مقداری نمک می‌ریختند، یک سکه و مقداری زغال درون آن می‌انداختند، دور سر تک‌تک افراد خانواده می‌چرخاندند و آن را از بلندی پرت می‌کردند تا شور چشمی، بی‌پولی و سیاه‌بختی در سال جدید درِ خانه‌شان را نزند. یا افرادی که حاجتی داشتند کاسه‌ای به دست می‌گرفتند، هفت خانه را نشان می‌کردند و جلوی آن خانه‌ها با قاشق درون آن کاسه می‌زدند، اگر خانه‌های نشان‌شده با آجیل، شیرینی، سکه یا هر خوراکی یا جسم با ارزش دیگری کاسه آنها را پر می‌کردند خیالشان راحت می‌شد که حاجت روا می‌شوند. شهرهای مختلف با توجه به ظرفیت فرهنگی خود، برنامه‌های متفاوتی داشتند، کرمانی‌ها نیز از این قاعده مستثنی نبودند و در این شب سنتی مراسم خود را داشتند. آنها در این شب، آش سنتی خودشان را که به آن «اوماچو» یا آش چهارشنبه‌سوری می‌گفتند را تدارک می‌دیدند، مشتی از حبوباتِ آن را بر می‌داشتند، روی آن قرآن یا دعا می‌خواندند و به آش اضافه می‌کردند، اعتقاد داشتند این اقدام برایشان در طول سال جدید شگون دارد. رسم قاشق‌زنی را کرمانی‌ها هم داشتند، با این تفاوت که به جای قاشق از کلید استفاده می‌کردند، فال گرفتن هم بخشی از تفریحات کرمانی‌ها در این شب بود، دور هم جمع می‌شدند، هرکدام مهره یا سنجاق مخصوص خودشان را می‌آوردند، آن را نشان می‌کردند و داخل کاسه‌ای می‌انداختند و روی کاسه را می‌پوشاندند، بزرگ خانواده شعری می‌خواند و کوچک خانواده نیز یکی از مهره‌ها را بیرون می‌آورد و آن چهار بیت به نام صاحب مهره می‌خورد، او نیز شعر را به بخت بلند یا شوربختی خود تعبیر می‌کرد. رفته‌رفته اما رسم و رسومات رنگ عوض کردند و ساعت‌های خوش چهارشنبه‌سوری به میدان جنگ تبدیل شد، صداهای ناهنجار گوش‌ها را آزار داد و مواد محترقه نگذاشت جوانان صدای هشدار و خطر را بشنوند تا اینکه خبر آوردند دوستانشان وقتی که رفته بودند، سور به پا کنند، سوختند … برخی از آن‌ها سال نو را ندیده با دستان خودشان دنیا را ترک کردند، برخی دست و پا و چشم و دیگر اعضای بدنشان را از دست دادند و به نوعی با بی‌تدبیریِ خودشان، قسمت‌های مهمی از بدنشان را در سال کهنه جا گذاشتند تا باقی عمر بخش مهمی که لازمش دارند، در وجودشان ناقص باشد. چشمان مادرانشان را خونبار کردند، دل‌های پدران‌شان را آتش زدند و تا ابد پشیمان شدند. امسال اما هنوز فرصت هست، بیاییم به سنت‌های قدیم برگردیم، شهر را امن نگاه داریم، رفتارها را اصلاح کنیم و روی چهارشنبه‌سوری پر خطر، یک خط درشت قرمز بکشیم … پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب

دیدگاهتان را بنویسید